جدول جو
جدول جو

معنی قشه رشه - جستجوی لغت در جدول جو

قشه رشه
(قَ شَ / شِ رَ شَ / شِ)
جمعی بی سروپا. بوش. (یادداشت مؤلف). غشه رشه. رجوع به غشه رشه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ شَ / شِ رَ شَ / شِ)
یک دسته مردم بی سر و پا و پست. گروهی از جنسهای مختلف و همه پست و دنی. دسته ای از زنان و کودکان از خانواده ای. اوباش: یک مشت غشه رشه
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ رَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش شهرستان مهاباد، واقع در 7500گزی جنوب باختری سردشت و 5هزارگزی جنوب شوسۀ سردشت به مهاباد و کوهستانی و جنگلی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 210 تن است. آب آن از رود خانه سردشت و محصول آن غلات، توتون، کتیرا، مازوج و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَهْ شَهْ)
مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند:
گفت شه شه وآن شه کبر آورش
یک به یک شطرنج برزد بر سرش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غشه رشه
تصویر غشه رشه
یک دسته از مردم بی سر و پا و پست اوباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه شه
تصویر شه شه
(شطرنج) گفتن: شاه شاه، کیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشه رشه
تصویر غشه رشه
((غَ شَ رَ شَ یا ش))
یک دسته مردم بی سر و پا و پست، اوباش
فرهنگ فارسی معین
دل نگران، مضطرب، جنب و جوش
فرهنگ گویش مازندرانی
شتاب زدگی، دلهره، تب و تاب، هراس، دلهره، اضطراب ناشی از ترس و ناامنی
فرهنگ گویش مازندرانی
قاه قاه قاه قاه خندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی